۱ میلیون فالوور واقعی اینستاگرام. ۴۰۰ هزار عضو فعال در تلگرام. بیش از ۱۰۰ میلیون ایمپرشن تبلیغاتی. همه اینها در کمتر از یک سال. وقتی این اعداد را کنار هم میگذاریم، اولین سوالی که به ذهن هر کسی میرسد این است: «چطور ممکن است؟» شاید فکر کنید پاسخ ساده است: «پول خرج کرده.» اما اگر جواب فقط همین بود، الان باید صدها نفر با چنین آماری وجود داشتند. خیلیها پول خرج میکنند، اما نتیجه نمیگیرند. پس راز ماجرا کجاست؟ تفاوت در «چگونه» خرج کردن است، نه صرفاً «چقدر». این مقاله قرار نیست یک رزومه یا فهرستی از دستاوردها باشد. این متن، کالبدشکافی دقیق یک ماشین بازاریابی است. میخواهیم با هم وارد دفترچه بازی (Playbook) شویم که این اعداد را مهندسی کرد و ببینیم پشت پرده چه میگذشت. آمادهاید؟
کلاس استاد بازاریابی باربد معصومی
اولین و مهمترین درسی که باید یاد بگیریم این است: موفقیت در بازاریابی مدرن، حاصل شانس یا خلاقیت لحظهای نیست؛ نتیجهی طراحی یک «سیستم» است. وقتی من در فوریه ۲۰۲۱ وارد فضای عمومی شدم، با یک نقشه از پیش طراحیشده آمدم. این نقشه سه ستون اصلی داشت که مثل پایههای یک ساختمان، کل استراتژی را سرپا نگه میداشتند. بیایید این سه ستون را با هم بررسی کنیم.
ستون اول: سیستمهای علمی ساخت برند (Brand Building Systems) — فراتر از لوگو و نام
وقتی کلمه «برند» را میشنوید چه چیزی به ذهنتان میآید؟ یک لوگوی زیبا؟ یک اسم جذاب؟ اینها فقط پوسته هستند. برند واقعی، «جایگاهی» است که شما در ذهن مخاطب اشغال میکنید. برند، آن احساس، آن کلمه یا آن ایدهای است که با شنیدن نام شما در ذهن مخاطب جرقه میزند.
برای برند «بیتبد»، من نمیخواستم صرفاً یک نام دیگر در دنیای شلوغ کریپتو باشم. هدف این بود که «بیتبد» مترادف شود با «دانش عمیق، فنی و بدون تعارف در بلاکچین». چطور این کار را کردم؟ با یک سیستم ساده:
- شناسایی خلاء: بازار پر بود از تحلیلهای سطحی و سیگنالهای خرید و فروش. جای خالی «دانش بنیادی» به شدت حس میشد. کسی نبود که توضیح دهد ماشین مجازی اتریوم (EVM) چیست یا چرا مکانیزم اجماع اهمیت دارد.
- اشغال جایگاه: تمام محتوای من روی پر کردن همین خلاء متمرکز شد. به جای صحبت از قیمت، از معماری صحبت میکردم. به جای پیشبینی، مهندسی معکوس میکردم.
- تکرار و تقویت: این پیام «دانش عمیق» به طور مداوم در تمام کانالها تکرار میشد. از ویدیوهای یوتیوب گرفته تا استوریهای اینستاگرام و رشتهتوییتها.
این یک سیستم بود، نه یک کمپین تبلیغاتی موقت. این سیستم باعث شد مخاطب به این نتیجه برسد: «اگر میخواهم بفهمم زیر پوست بلاکچین چه خبر است، باید به بیتبد گوش دهم.» این یعنی ساخت برند.
ستون دوم: معماری پیام (Message Architecture) — مهندسی کلمات برای نفوذ به ذهن
شاید بپرسید: «این سیستمها و الگوریتمهایی که میگویی دقیقاً چیست؟ کلمات دهانپرکن نیستند؟» این سوال کاملاً بهجاست. بیایید با یک مثال عملی پاسخ دهیم. معماری پیام، هنر و علمِ چیدن کلمات به گونهای است که بیشترین تأثیر را روی روان مخاطب بگذارد.
تصور کنید دو نفر میخواهند پیچیدگی بلاکچین را توضیح دهند:
شخص اول میگوید: «بلاکچین یک فناوری پیچیده و دشوار است.» (بیان یک واقعیت، ایجاد حس ناتوانی در مخاطب)
شخص دوم میگوید: «من پیچیدگی بلاکچین را برای شما مهندسی معکوس کردهام تا شما هم مثل من بفهمید.» (بیان همان واقعیت، اما با ارائه راهحل، ایجاد حس قدرت و همراهی)
سیستمهای علمی ساخت برند | فراتر از لوگو و نام؛ اشغال یک جایگاه ذهنی با تمرکز بر دانش عمیق و تکرار هدفمند برای ایجاد اعتماد و شناخت. |
معماری پیام | مهندسی کلمات برای نفوذ به ذهن؛ جایگزینی ترس با امید و ارائه راهحل بهجای بیان مشکل، برای ساخت اعتماد و همراهی. |
الگوریتمهای رشد شبکه | هک توجه با درک الگوریتمهای شبکههای اجتماعی؛ ترکیب محتوای ویروسی، همکاریهای مبتنی بر اعتبار و تقویت تصاعدی با تبلیغات هوشمند. |
پیامهای من همیشه از ساختار دوم پیروی میکردند. هر محتوا، هر استوری و هر ویدیو برای هدف قرار دادن یک «نقطه درد» (ترس از دست دادن، سردرگمی) یا یک «آرزو» (کسب دانش، استقلال مالی) طراحی میشد. من هرگز نگفتم «کریپتو سخت است». من گفتم «من راه فهمیدن آن را پیدا کردهام و به شما هم نشان میدهم».
این «معماری پیام» بود که اعتماد را ساخت. مردم حس نمیکردند در حال تماشای یک تبلیغ هستند؛ حس میکردند در حال گوش دادن به دوستی هستند که نقشه گنج را پیدا کرده و میخواهد آن را با آنها به اشتراک بگذارد. این تفاوت، همه چیز را تغییر داد.
ستون سوم: الگوریتمهای رشد شبکه (Social Growth Algorithms) — هک کردن توجه
شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام و توییتر، جنگلهای تاریکی هستند. اگر بدون نقشه وارد شوید، گم میشوید. اما این جنگلها قوانینی دارند که به آنها «الگوریتم» میگوییم. اگر این قوانین را بفهمید، میتوانید از آنها به نفع خودتان استفاده کنید.
استراتژی رشد من ترکیبی از سه حرکت بود:
- محتوای ویروسی ارگانیک: ساخت ویدیوها یا پستهایی که به قدری جذاب، بحثبرانگیز یا آموزنده بودند که مردم خودشان آن را به اشتراک میگذاشتند.
- همکاریهای استراتژیک: من با اینفلوئنسرهایی کار نمیکردم که فقط فالوور زیادی داشتند. با کسانی همکاری میکردم که مخاطبانشان به آنها «اعتماد» داشتند. هدف، خرید تبلیغ نبود؛ هدف، «انتقال اعتبار» بود.
- تقویت تصاعدی با تبلیغات: اینجا همان جایی است که پول وارد بازی میشود. وقتی یک محتوای ارگانیک عملکرد خوبی از خودش نشان میداد، ما با تزریق بودجه تبلیغاتی، آن را به یک موشک تبدیل میکردیم. الگوریتم میدید که یک پست در حال محبوب شدن است و تبلیغات ما این سیگنال را هزار برابر قویتر میکرد. این کار باعث رشد تصاعدی میشد.
این سه ستون در کنار هم، ماشینی را ساختند که در ۱۱ ماه، به ۱۰۰ میلیون ایمپرشن رسید.
موتورخانه کمپین: تشریح بودجه ۲۰ تا ۳۰ هزار دلاری ماهانه
یکی از سوالات کلیدی که همیشه از من پرسیده میشود این است: «خرج ماهیانه ۲۰ تا ۳۰ هزار دلار برای تبلیغات شخصی خیلی زیاد نیست؟ این پول دقیقاً صرف چه میشد؟» بگذارید این موتورخانه را باز کنیم و ببینیم چرخدندهها چگونه کار میکردند. من به هر دلار به چشم یک «سرباز» نگاه میکردم که مأموریت مشخصی داشت.
حدود ۴۰٪ بودجه صرف تبلیغات مستقیم (Paid Ads) میشد: این تبلیغات، لیزری بودند. ما مخاطبانی را هدف میگرفتیم که کتابهای آندریاس آنتونوپولوس را خوانده بودند یا صفحات مربوط به «سالیدیتی» را دنبال میکردند. پیام ما مستقیماً به دست کسی میرسید که از قبل تشنهی آن بود.
حدود ۳۰٪ بودجه صرف بازاریابی اینفلوئنسری (Influencer Marketing) میشد: همانطور که گفتم، هدف انتقال اعتبار بود. این هزینهها برای ساخت روابط بلندمدت با افراد معتبر و تولید محتوای مشترک بود.
حدود ۳۰٪ بودجه صرف تولید محتوای باکیفیت و مدیریت کمپین میشد: کیفیت تصویر، صدای حرفهای، تدوین جذاب و تیم کوچکی که این کمپینهای پیچیده را مدیریت میکرد. یک پیام قدرتمند در یک بستهبندی ضعیف، اثر خود را از دست میدهد.
بازگشت سرمایه (ROI) این استراتژی، فروش یک محصول نبود. ROI واقعی، ساختن یک «دارایی» به نام «برند» بود. داراییای که تا سالها بعد برایم ارزشآفرینی کرد.
روانشناسی سرعت: چرا رشد سریع یک شمشیر دولبه است؟
حالا به بخش استراتژیک ماجرا میرسیم. «هدف از این همه تبلیغ و رشد سریع چه بود؟ فقط شهرت؟» پاسخ یک کلمه است: گریزناپذیری (Inevitability).
در یک بازار پر از سر و صدا، باید آنقدر سریع و بزرگ شوید که نادیده گرفتنتان غیرممکن باشد. باید به نقطهای برسید که وقتی کسی در مورد حوزه شما صحبت میکند، نتواند نام شما را نادیده بگیرد. این سرعت به شما «جواز صحبت» (License to Speak) میدهد. وقتی همه در مورد شما حرف میزنند، پیام شما وزن بیشتری پیدا میکند.
اما این استراتژی، یک شمشیر دولبه است. شاید بپرسید: «آیا این رشد سریع، پایدار بود؟ آیا این همه سر و صدا در نهایت به ضررش تمام نشد؟» این یک سوال انتقادی و بسیار مهم است.
فایده: شما در کوتاهترین زمان ممکن، بخش بزرگی از سهم بازار ذهنی (Mind Share) را تصاحب میکنید و به عنوان مرجع شناخته میشوید.
هزینه: شما به یک «هدف بزرگ» تبدیل میشوید. این حجم از توجه، نه تنها مخاطبان، بلکه رقبا و منتقدان را نیز به سمت شما جذب میکند. هر حرکت شما زیر ذرهبین میرود.
همین سرعت و بزرگی، در نهایت یکی از دلایلی بود که منجر به حملات سازمانیافته علیه من شد. من آنقدر بزرگ شده بودم که دیگر نمیشد نادیدهام گرفت؛ باید حذف میشدم. این رشد سریع، در کنار تمام قدرتی که به من داد، شکنندگی من را نیز افزایش داد و در نهایت به تصمیم استراتژیک برای سکوت و خروج از فضای عمومی در ابتدای سال ۲۰۲۲ منجر شد.
نتیجهگیری: دفترچه بازی امروز در دستان شماست
ما در این مقاله، ماشین بازاریابیای را کالبدشکافی کردیم که بیش از ۱۰۰ میلیون ایمپرشن تولید کرد. دیدیم که این موفقیت نه بر پایه شانس، که بر سه ستون استوار بود: سیستمهای ساخت برند، معماری پیام و الگوریتمهای رشد شبکه.
این استراتژیها و تاکتیکها مختص یک زمان یا یک شخص نیستند. این یک «طرز فکر» در مورد بازاریابی است: دادهمحور، روانشناسانه و بیرحمانه در اجرا. امروز، این دفترچه بازی در دستان شماست. پیام من به شما این نیست که این تاکتیکها را کورکورانه کپی کنید. پیام من این است: «اصول» پشت این playbook را درک کنید. به برند خودتان، پیام خودتان و مخاطبان خودتان فکر کنید.
این یک کلاس درس بود. اکنون، نوبت امتحان شما در دنیای واقعی است.
۱. آیا این استراتژیهای بازاریابی امروز هم در شبکههای اجتماعی جواب میدهد؟
اصول بنیادی بله، اما تاکتیکها تغییر کردهاند. اصول روانشناسی، ساخت برند و معماری پیام همیشه ثابت هستند. اما پلتفرمها (مثل اینستاگرام و تیکتاک) هوشمندتر شدهاند. امروزه تاکید بیشتری بر اصالت (Authenticity) و محتوای ارگانیک است. بنابراین، باید همین اصول را در قالبهای جدید و خلاقانهتری اجرا کرد.
۲. بزرگترین اشتباهی که در اجرای این کمپینها مرتکب شدید چه بود؟
بزرگترین اشتباه من، دستکم گرفتن جنبههای منفی «سرعت» بود. من تمام تمرکزم را روی رشد گذاشته بودم و به اندازه کافی برای «دفاع» آماده نبودم. سیستم من برای حمله عالی بود، اما در برابر حملات سازمانیافته و کمپینهای تخریبی، سپر دفاعی قویای نداشت. این درس بزرگی بود که در سکوت و با هزینه زیاد یاد گرفتم.
۳. آیا برای اجرای چنین استراتژیای حتماً به بودجه کلان نیاز است؟
خیر. بودجه، یک «شتابدهنده» است، نه «موتور». موتور اصلی، یک پیام قدرتمند و یک استراتژی محتوای هوشمندانه است. شما میتوانید با بودجه بسیار کمتر، اما با خلاقیت و درک عمیق از مخاطب، به نتایج شگفتانگیزی برسید. ابتدا یک موتور قوی بسازید که به صورت ارگانیک کار کند، سپس با تزریق سوخت (بودجه)، سرعت آن را چند برابر کنید.
۴. مهمترین توصیهی شما به کسی که میخواهد امروز برند شخصی خود را بسازد چیست؟
یک «گوشه» از بازار را پیدا کنید که هیچکس به آن توجه نمیکند و در آن «عمیقترین فرد» شوید. به جای اینکه سعی کنید در اقیانوسی از موضوعات عمومی یک ماهی کوچک باشید، یک حوضچه کوچک پیدا کنید و در آن به بزرگترین نهنگ تبدیل شوید. تخصص و عمق، قدرتمندترین ابزار شما برای ساختن یک برند پایدار در دنیای امروز است.
نظرات کاربران